سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر دوست داری که خداوند دوستت بدارد، به دنیا بی علاقه باش و اگر دوست داری مردم دوستت بدارند، هرگاه از مال دنیا چیزی به دستت افتاد، آن را به سوی آنان بیفکن [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تنهایی سر به فلک کشیده

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 95/12/27 11:29 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

نود و پنج ، دست هایش را گذاشت بیخ گلویمان ،

بیخ گلوی همه مان ...

نود و پنجی که آمدنش را خیلی هامان نود و قلبی تعبیر کرده بودیم که قلبش درست واروونه شده بود تا جا خوش کند میان سفره های دلمان ...

نود و پنج ، بی رحم بود ...

نود و پنج با ظاهر مهربان و عاشقانه اش آمد تا عاشقانه هامان را تا همیشه جاودان کند و داغ یک دل سیر نگاه خیره مانده به چشم هایش را در دل هامان بگذارد ..

نود و قلب ، قلب هامان را فشرد ، درست دست هایش را دراز کرد ، گره شان زد میان نفس نفس هایی که در میان هرکدام دوستت دارمی نهفته بود ...

این چه سری است ؟!

این چه سری است که ...

شاید تمام این مدت میان واژه ها تقلا کردن و در نهایت محکوم به سکوت ماندن ، تمام این مدت لال بودن قلم به پاس این ثانیه ها بود ...

ثانیه هایی که بناست این قلم ز بغض کاغذی را دریا کند ...

بگیرد دلش ، بگیرد دلم ، بگیرد ز ما تمام ثانیه های با هم بودنمان را  ...

تمام بار هایی که دیده بودمش ، شاید در همین پنج جا خوش کرده کنار نود و قلب ، خلاصه نشود ..

آری ...

کمتر بود از انگشتان یک دست لکن ...

فرصت ها ، کوتاهند ...

دردناک ...

و چون گذشتن ابری باران زا ، دلگیر ...

قرار بود این تابستان به زیر پایش جا خوش کنم و در سایه سار رحمتی گسترانده درس پس دهم لکن ...

دلم آرام نمی ماند ...

 

مادرم همیشه تعریف می کرد بارداری من ، آن هم بعد از سیزده سال آزگار آن هم با نذر و نیاز درست در زمانی بود که پیش ایشان درس پس میداده ...

بارداریم ، اولین چشم گشودنم به این دنیا ....

مادرم همیشه می گفت تو دختر اویی ...

من بچه ی تمام صرف و نحو ها بودم ،

بچه ی نهایه 

فرزند کفایه 

فرزند خیارات ...

فرزند تمام ...

گمانم دومین دیدار بود ...

گمانم دومین دیدار بود که بغض ، گلویم را فشرد ...

هوای اشک کردم ...

زیر پایشان باریدم و باریدم و باریدم

تنها بودیم 

با من باریدند ...

پا به پای من ...

کاش می شد

فقط یکبار

فقط یکبار ..

فقط یکبار دیگر دست بگیرم به دست های پر مهرشان

ببویم

ببوسم ...

کاش می شد این تسلیت بر جان من باشد

کاش این انالله من بود ...

کاش ...

 

 

 

 

 

ـــ

نود و پنج ، سال تنها تر شدنمان بود

خیلی تنها تر ..

و جان این واژه های آشفته آرام نمی ماند ! 

دعا کنید ... 

 

#س_شیرین_فرد

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر